جنگ سرد چیست همه چیز درباره جنگ سرد
جنگ سرد را شاید بتوان نوعی مبارزه از طریق نفوذ روانی و تاثیرات تبلیغاتی برای مقابله دانست در این مقاله سعی شده است تا تاریخچه و جریان شکل گیری جنگ سرد بررسی شود
"جنگ سرد" اصطلاحی بود که در سال 1945، توسط جورج اورول (George Orwell) نویسنده انگلیسی به کار برده شد. البته در آن زمان این عبارت در تعریف مبارزه بین آمریکا و شوروی - که هنوز آغاز نشده بود - به کار نرفته بود.
در آوریل سال 1947، برنارد باروش (Bernard Baruch) سیاستمدار آمریکایی از این اصطلاح استفاده کرد، اما استفاده عمومی از آن در همان سال و توسط یک روزنامه نگار به نام والتر لیپمن Walter Lippmann) که مجموعه مقالاتی و کتابی را به نام "جنگ سرد " منتشر کرد، باب شد.
خلاصه
در ۱۹۴۳، آثار جنگ جهانی دوم اجتناب ناپذیر بود. نیروهای محور به رهبری آلمان در شرایط سخت و محدودی بسر میبردند. تهاجم مصیبت بار آلمان به شوروی، پایان حمایت ایتالیا از نیروهای محور، و مداخله آمریکا بر علیه آنها، متفقین عمدتاً آمریکا، بریتانیا، شوروی و فرانسه را قوی تر کرد. آلمان و ژاپن در رقابت دیوانه وار خود در خرید اسلحه و فتح سرزمینهایی از اروپا و آسیا به سر می بردند. سرانجام خودکشی آدولف هیتلر در ۱۹۴۵ به جنگ در اروپا پایان داد.
به آلمان از غرب و شرق به ترتیب توسط نیروهای آمریکایی و روس حمله شد. دو لشکر در برلن به یکدیگر رسیدند و وقتی صلح برقرار شد، مناطق تحت پوشش خود را در وسط برلن از هم جدا نمودند. دشمنی خفته آنها در کشورهای دیگر و نیز در رقابت هوایی پدیدار شد. تنها وحشتی که وجود داشت و پنهان میشد، احتمال وقوع جنگ اتمی میان دو کشور بود. اگرچه تنش هر لحظه بالاتر میرفت، این هراس از پیامدهای جنگ اتمی بود که جنگ را به جنگ سرد تبدیل کرد.
آمریکا و شوروی بترتیب سیستمهای اقتصادی سرمایه دار و کمونیست را ترجیح میدادند. بیشتر اروپا و آسیا تقسیم شد به کشورهایی که ترجیح میدادند متحد آمریکا باشند یا شوروی. پایان جنگ جهانی دوم، دوره ای را آغاز کرد که در آن ملل مختلفی از مستعمره بودن به استقلال رسیدند. بیشتر این کشورهای تازه مستقل شده با اقتصاد ورشکسته و چندپاره شدن سرزمینشان دست و پنجه نرم میکردند. در نتیجه، آمریکا و شوروی با حمایت مالی و نظامی تعدادی از آنها، سعی در افزایش نفوذ خود نمودند.
کمکهای مالی و متحد شدنها باعث گسترش رقابت میان دو ابرقدرت شد. حالا دیگر تعداد کشورهای متحد، تبلیغات، مسابقه تسلیحاتی، جاسوسی و توسعه فنی آنهم از نوع ویرانگر، به معیاری برای ارزیابی کشورها بدل شده بود. رقابت هسته ای و فضایی، موجب جنگ میان کشورهایی شد که هریک نماینده آمریکا یا شوروی بودند. بیشتر کشورهای استقلال یافته حالا بخشی از یک جهان دوقطبی بودند و اکثر آنها ناگزیر به قرارگرفتن در صف یکی از دو ابرقدرت بودند. این نشان دهنده شجاعت برخی کشورها نظیر ایران، یوگسلاوی و هند بود که متحد هیچیک از دو ابرقدرت نشدند.
با آنکه آمریکا و شوروی به مرز یکدیگر تجاوز نکرده بودند، تنش حاصل از جنگ سرد در نقاط مختلف دنیا بطور جدی خود را نشان داد: دیوار برلن ساخته شد، در کره و ویتنام جنگ درگرفت، بحران موشکی کوبا رخ داد و ارتش شوروی وارد افغانستان شد. خوشبختانه بدلیل برخورداری دو کشور از سلاحهای هسته ای قدرتمند، از جنگ مستقیم اجتناب شد.
دشمنی و جاه طلبی دو ابرقدرت که موجب تلفات جانی و مالی بسیاری شده بود، رفته رفته با انتقادهای جدی در سراسر جهان مواجه میشد. حالا جهان وارد دوره ای شده بود که در آن، تلاشهایی برای مقابله با سیاستهای مخرب دو کشور انجام میشد. در سالهای ۱۹۸۰ رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا و میخائیل گورباچف سردمدار شوروی، در اوج دوران دوستی دو کشور، پیمان منع موشکهای هسته ای میانبُرد را در ۱۹۸۷ امضا کردند. دوره نامطلوب جنگ سرد به پایان رسیده بود. دوره ای که شاهد افزایش مخارج نظامی و مرگ عده زیادی در ویتنام و کره بود.
آغاز جنگ سرد بر عهده کیست؟
در مباحث تحقیقی غرب، سه دوره مجزا و مشخص در جنگ مشخص شده است، سنت گرا، تجدیدنظر طلب و فرا تجدید نظر طلب.
در مدتی بیش از یک دهه بعد از پایان جنگ جهانی دوم، تعدادی از تاریخ نگاران آمریکایی دلیلی برای مخالفت با تفسیر رایج از دوران آغازین جنگ سرد با عبارت "سنت گرا" پیدا کردند. چرا که این اصطلاح حاکی از آن بود که از بین رفتن روابط دولتها، نتیجه مستقیم پیمان شکنی استالین در رابطه با مواد مطرح شده در کنفرانس یالتا (Yalta)، تحمیل دولتهای تحت سلطه شوروی بر کشورهای بی میل اروپای شرقی، انعطاف ناپذیری شوروی و توسعه طلبی تجاوزکارانه آن بوده است.
آنها خاطر نشان کردند که تئوری مارکسیست، حکومت مردم سالاری آزادیخواه یا Liberal Democracy را رد کرده است و اینطور استدلال میکنند که این وضعیت، ناسازگاری را اجتناب ناپذیر کرده بوده است.
هرچند، تاریخ نگاران "تجدید نظر طلب" به خصوص ویلیام اپلمن ویلیامز (William Appleman Williams) و والتر لافیبر (Walter LaFeber) یک نگرش مهم دیگر را موشکافی کرده اند که عبارت بود از متعهد شدن آمریکا به اینکه بازاری برای تجارت جهانی باشد و از این طرح حمایت کند.
در بین سالهای ۱۹۶۷ تا ۱۹۸۶ میلادی در آلبانی، بیش از ۷۰۰٬۰۰۰سنگر بتونی-فولادی با توجیه مواجهه با «دشمن امپریالیستی» ساخته شدند.
بعضی از مورخین تجدید نظر طلب، اینطور استدلال میکنند که آمریکا با سیاست خود در جهت جلوگیری از توسعه کشورهای دیگر به همان میزان در این ماجرا مقصر است. بنا به نظر عده ای، حمله اتمی به هیروشیما و ناکازاکی آغاز جنگ سرد بود، آنها استفاده آمریکا از بمب اتم را نوعی هشدار به شوروی میدانند که در آن زمان قصد داشت به نیروهای مخالف ژاپن از هم پاشیده بپیوندد.
به طور خلاصه مورخین در این باره که چه کسی مسئول از بین رفتن روابط آمریکا و شوروی بوده، و یا اینکه آیا ایجاد ناسازگاری بین این دو ابرقدرت آنزمان اجتناب ناپذیر بوده یا خیر، توافق نظر ندارند.
این دیدگاه طی جنگ ویتنام به اوج خود رسید و عده بسیاری ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان دو امپراتوری که از نظر عملکرد و خلق و خو کاملا همپای یکدیگر بودند، در نظر آوردند.
گورباچف بعنوان آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوری، یلتسین را بخاطر سوق دادن اتحاد جماهیر شوری بسوی فروپاشی و بدست گرفتن قدرت در روسیه متهم نمود.
اواخر جنگ ویتنام، مورخین کوششهایی در راه به وجود آوردن یک استنتاج جعلی به نام "فرا تجدید نظر طلب" انجام دادند و از زمان پایان گرفتن جنگ سرد، مکتب فرا تجدید نظر طلبانه بر دیگر دیدگاهها مسلط شده است.
تاریخ نگاران پیرو این اندیشه شامل اشخاصی چون جان لوییس گدیس (John Lewis Gaddis) و ملوین لفلر (Melvyn Leffler) هستند. این عده به جای اینکه آغاز جنگ سرد را عملیات هر کدام از ابرقدرتها بدانند، بر روی شناخت نادرست از یکدیگر، حساسیت متقابل و مسئولیت مشترک این دو ابرقدرت متمرکز شده اند.
فرا تجدیدنظر طلبان، با وام گرفتن از دیدگاه مکتب واقع گرایان در زمینه روابط بین المللی، سیاست آمریکایی اروپایی موجود در اروپا را پذیرفتند. از جمله این موارد میتوان کمک به یونان در سال 1947 و طرح مارشال (طرح کمک امریکا برای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجرا شد) را عنوان نمود.
بنا بر این استنتاج، فعالیتهای کمونیستی، ریشه مشکلات اروپا نیست، بلکه پی آمدهای جنگ جهانی دوم است که بر روی اقتصاد، سیاست و ساختار اجتماعی اروپا سایه افکنده و موجب از هم گسیختگی آنها شده است. طرح مارشال اقتصاد اروپا را بازسازی کرد و مسیر رسیدن به اروپای متحد را مشخص نمود و در عین حال موجب خنثی شدن کوششهای جناح چپ رادیکال شد.
کمکهای اقتصادی و مالی به اروپای غربی، موجب از بین رفتن کمبود دلار شد، سرمایه گزاری بخش خصوصی برای نوسازی بعد از جنگ را تشویق کرد و مهمتر از همه آنها را با روشهای مدیریت نوین آشنا نمود.
این برنامه برای آمریکا کاهش و در نهایت رد مکتب انزوا گرایی سیاسی باقی مانده از دهه 20 و همچنین یکپارچگی اقتصادی آمریکای شمالی و اروپای غربی را به همراه داشت. پیمان ناتو (NATO) موجب شد که اروپای غربی با آمریکا یک همبستگی ارتشی دائم تشکیل دهند و در برابر بی طرفی یا خرابکاریها سد محکمی ایجاد نمایند.
فرا تجدیدنظر طلبان مکتب کمونیسم را یک سنگ نبشته با علایمی که حاکی از تهاجم و تجاوز باشد نمیدیدند با این وجود سیاست آمریکا در اروپا را پذیرفته و آنرا برای مقابله با بی ثباتی اروپا، یک عکس العمل ضروری میدانستند زیرا موقعیت طوری شده بود که در غیر این صورت تعادل بین قدرتها- به نفع شوروی- تغییر میکرد.
منشأ جنگ سرد
پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال، ۱۹۴۵ تنش بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی از سرگرفته شد. این تنش در سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۷ افزایش یافت. در این باره مورخین نظرات متفاوتی دارند، اما به عقیده همه آنها سال آغاز جنگ سرد ۱۹۴۷ بوده است.
رقابت پنهانی که در طول جنگ میان متفقین برای کسب امتیازات بیشتر وجود داشت پس از جنگ علنی شد . موفقیت روسها در بلعیدن اروپای شرقی استالین را بر آن داشت تا با این سیاست ( ایجاد کشورهای اقماری و مناطق نفوذ در اطراف شوروی ) را ادامه دهد لذا از اروپای شرقی متوجه کشورهای ایران ، کره ، چین ، یونان و ترکیه شد و در سال 1947 م کمینفرم ( دفتر سیاسی احزاب کمونیست ) را بوجود آورد که شعاع عمل آن علاوه بر اروپای شرقی شامل احزاب کمونیست اروپای غربی نیز می شد . بدین ترتیب جهان غیر کمونیست در معرض یک تهاجم جدی قرار گرفت . در مقابل ، جهان غیر کمونیست بر رهبری آمریکا سیاستی را در پیش گرفت که موسوم به ( دکترین ترومن ) شده است . در سال 1947 م ترومن اعلام کرد که : ایالات متحده حاضر است به کشورهایی که مایل باشند ، کمکهای فنی ، افتصادی لازم برای جلوگیری از تسلط کمونیسم را اعطاء کند . این دکترین به سیاست سد نفوذ معروف شده است . این سیاست در کشورهای چندی از جمله ایران ، ترکیه و یونان به اجرا گذاشته شد .
در مورد تاریخ پایان عده ای آن را هم زمان با سقوط دیوار برلین در ۱۱ نوامبر ۱۹۸۹ و عده ای آن را هم زمان با تاریخ تجزیه اتحاد جماهیر شوروی در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ می دانند.
مورخینی که به تاریخ شوروی می پردازند، دو رویکرد دارند: یک رویکرد به اهمیت ایدئولوژی کمونیستی و دیگری بر اهداف تاریخی روسیه به ویژه سلطه بر اروپای شرقی، دسترسی به بنادر متصل به آب های گرم و دفاع از مسیحیان ارتدکس و مردم اروپای شرقی و مرکزی تاکید دارد. ریشه های برخوردهای ایدئولوژیکی را می توان در به قدرت رسیدن لنین در روسیه (انقلاب روسیه در اکتبر ۱۹۱۷) مشاهده کرد. والترلافبر برعلایق تاریخی روسیه تاکید می کند که به سال های حکومت تزارها و رقابت ایالات متحده و روسیه باز می گردد. از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۹ ایالات متحده و شوروی با هم اختلاف نداشتند، اما رابطه آن ها دوستانه هم نبود. پس از آغاز دشمنی شوروی و آلمان در سال ۱۹۴۱، روزولت شخصا متعهد شد که به شوروی کمک کند (کنگره هرگز به هیچ گونه اتحادی رای نداد). همکاری این دو کشور در زمان جنگ هرگز دوستانه نبود. مثلاً استالین از اینکه پایگاه های شوروی سابق را در اختیار نیروهای ایالات متحده قرار دهد، خودداری می کرد. در فوریه ۱۹۴۵ در کنفرانس یالتا این همکاری به شدت با تنش مواجه شد، چرا که معلوم شد که استالین می خواهد کمونیسم را در اروپای شرقی (در گسترش آن موفق بود) و سپس شاید در فرانسه و ایتالیا گسترش دهد.
در سال ۱۹۴۵ ایگور گوزنکو که به عنوان یک کارمند رده پایین در سفارت شوروی در کانادا واقع در شهر اتاوا کار می کرد، با ارائه ۱۰۹ سند که نشان دهنده فعالیت جاسوسی شوروی در کانادا، بریتانیا و ایالات متحده بود، تقاضای پناهندگی نمود. ماجرای گوزنکو چهره شوروی را در نظر غرب تغییر داده و از دوست به دشمن تبدیل کرد. افراد زیادی این حادثه را به عنوان آغاز جنگ سرد می دانند.
تحلیل گران اقتصادی مانند ویلیام اپلمن ویلیامز بر توسعه طلبی اقتصادی ایالات متحده به عنوان ریشه جنگ سرد تاکید می کنند.
یک عامل سوم که در جنگ جهانی دوم به عنوان مساله جدید در امور جهان مطرح شد، مساله کنترل موثر انرژی هسته ای در سطح دنیا بود؛ در سال ۱۹۴۶ شوروی پیشنهاد ایالات متحده برای چنین کنترلی را رد کرد؛ این پیشنهاد توسط برنارد باروش وبر اساس نسخه اولیه گزارش که توسط دین آنکسون و دیوید لیلینتال نوشته شده بود، تنظیم شد؛ دلیل رد آن این بود که این گزارش اصل حاکمیت ملی را تضعیف می کند.
سازماندهی مجدد جهانی
در این دوره جنگ سرد آغاز شد (۱۹۴۷) و تا تغییر رهبران هر دو ابرقدرت از ترومن به آیزن هاور در ایالات متحده و از استالین به خروشچف در شوروی سابق ادامه یافت.
حوادث این دوره عبارت اند از: نظریه ترومن، برنامه مارشال، محاصره برلین، کمک رسانی به مردم برلین از طریق پل هوایی، انفجار اولین بمب اتمی شوروی سابق، تشکیل ناتو و پس از آن پیمان ورشو، تشکیل آلمان غربی وآلمان شرقی، نامه استالین برای اتحاد مجدد آلمان ها و عدم مداخله ابر قدرت ها در اروپای مرکزی، جنگ داخلی چین و جنگ کره . ( در مورد جنگ کره مقاله مفصلی در سایت راسخون ارائه شده است.)
طرح مارشال
پس از جنگ ، اروپای ویران شده گرفتار خشکسالی و زمستان شدیدی نیز شد . چون از نابسامانی وضع اقتصادی و روحی اروپای پس از جنگ ، کمونیستها استفاده فراوانی می کردند ، جورج مارشال وزیر خارجه ایالات متحده که برای مقابله با توسعه طلبی شوروی ، احیای اقتصاد اروپای غربی را لازم می دانست طرحی پیشنهاد کرد که به طرح مارشال معروف شد. هدف از طرح مارشال آمریکا این بود که اقتصاد اروپا را پس از ویرانی های جنگ جهانی دوم بازسازی کند تا از محبوبیت سیاسی چپ های تندرو جلوگیری نماید.
براساس طرح مزبور دول اروپایی می توانستند از کمکهای اقتصادی و فنی آمریکا برای احیای اقتصاد خود استفاده کنند . روسها طرح مارشال را طرح امپریالیستی ایالات متحده نامیدند و دولتهای اروپای شرقی را از استفاده از آن منع کردند .
متعاقب اعلام طرح مارشال شانزده کشور اروپای غربی با هدایت ایالات متحده برنامه مشترکی را که شامل کمکهای مورد نیاز هر یک از کشورها بود تهیه کردند و بدنبال آن ایالات متحده سیل کالاهای خویش را روانه اروپای غربی کرد .
دراروپای غربی، کمک اقتصادی به کمبود دلار پایان داد، به سرمایه گذاری خصوصی برای بازسازی بعد از جنگ شتاب بخشید و از همه مهم تر روشهای مدیریت جدیدی را به وجود آورد. این طرح در ایالات متحده باعث حذف انزوا طلبی دهه ۱۹۲۰ و اتحاد اقتصادی آمریکای شمالی و اروپای غربی شد.
بحران برلین
نزدیکی هر چه بیشتر سه دولت انگلیس ، فرانسه و ایالات متحده در اداره امور آلمان، روسها را بر آن داشت تا در مورد آلمان سیاستی متفاوت تر از گذشته ، با دول غربی در پیش گیرند . روسها در آوریل 1948 کلیه ارتباطات زمینی برلین را قطع کردند . تا بدین وسیله از وحدت اقتصادی و اداری آلمان جلوگیری کنند و در نهایت دول غربی را وادار به واگذاری برلن غربی نمایند . در عوض دول غربی طی چندین ماه با عملیاتی وسیع و پر سر و صدا از طریق هوا کمک های غذایی و سوختی فراوانی به برلین غربی رساندند . محاصره برلین توسط روسها شش ماه طول کشید و چون از آن سودی نبردند از محاصره آن شهر دست برداشتند . بدنبال آن مشارکت دول غربی در امور آلمان باز هم بیشتر شد . در سال 1949 دولتهای غربی جمهوری فدرال آلمان را بوجود آوردند و روسها نیز جمهوری دمکراتیک آلمان را تاسیس کردند .
پیدایش ناتو
چند سال پس از جنگ جهانی دوم خطر توسعه طلبی اتحاد شوروی جای خطر آلمان نازی را برای اروپای غربی گرفت . برای مقابله با چنین خطری در سال 1948 م کشورهای انگلیس ، فرانسه ، هلند ، بلژیک و لوکزامبورگ برای دستیابی به امنیت دفاع مشترک پیمان دفاعی بروکسل را امضاء نمودند . در ماه آوریل 1949 با پیوستن آمریکا ، ایتالیا ، پرتقال ، نروژ ، دانمارک ، ایسلند و کانادا به این پیمان موسوم به پیمان آتلانتیک شمالی ( ناتو ) بوجود آمد .
در سال 1953 آیزنهاور از حزب جمهوریخواه به ریاست جمهوری ایالات متحده برگزیده شد . در همین سال آمریکا طرح امنیت مشترک را جایگزین طرح مارشال نمود.
در سال 1953 استالین مرد و مالنکف نخست وزیر شد . مرگ استالین توام با انجام یکسری تغییرات صوری در سیاست داخلی و خارجی اتحاد شوروی بود . اقداماتی در داخل برای کاهش اختناق صورت گرفت و در سیاست خارجی نیز فعالیت های بیشتری معمول گردید ، تا جایی که سران اتحاد شوروی به کشورهای مختلفی سفر نمودتد . در عین حال در این دوره در داخل بلوک کمونیست نیز شکاف ها و اختلاف ها وسیع تر شد .
بحران چکسلواکی
بعد از جنگ ، چکسلواکی وضع خاصی داشت اگر چه در آن کشور رژیم کمونیستی برقرار نشده بود . لیکن شوروی مانع از ارتباط آن با جهان غرب می شد . چنانکه در سال 1947 م مانع از استفاده آن کشور از طرح مارشال گردید . فشار خارجی شوروی و اقدامات کمونیستها در داخل چکسلواکی سرانجام در فوریه 1948 باعث سرنگونی دولت ادواردبنش رئیس جمهور سوسیالیست آن کشور و تشکیل رژیم کمونیستی گردید . این واقعه و نیز ترور شخصیتهای طرفدار غرب در چکسلواکی ، موجب عکس العمل شدید سیاسی و تبلیغاتی غرب علیه شوروی شد و دولتهای غربی را واداشت تا پیمان بروکسل را امضاء کنند .
جدایی یوگسلاوی از شوروی
در میان کشورهای کمونیست اروپا ، یوگسلاوی به رهبری مارشال تیتو بدون کمک شوروی از زیر سلطه آلمان خارج شده بود . در نتیجه تینو می توانست سیاستی مستقل از دولت شوروی در پیش بگیرد .
از طرف دیگر او بجای کمونیسم بین الملل به کمونیسم ملی معتقد بود . چون تلاشهای استالین برای به زیر سلطه کشیدن یوگسلاوی بی اثر ماند وی جنگ تبلیغاتی وسیعی را علیه تیتو براه انداخت . در مقابل ژنرال تیتو روابط خود را با دول غرب توسعه بخشید و مرزهای خود را بروی چریکهای کمونیست یونان بست . این اقدام موجب شد تا جنگهای چریکی یونان پایان یابد . تیتو در تعقیب سیاست خود از کمکهای مالی آمریکا و انگلیس نیز استفاده کرد .
بحران هندوچین
پس از شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم فرانسه بلافاصله توانست به هند و چین مستعمره سابق خود باز گردد . این در حالی بود که چریکهای کمونیست و ناسیونالیست برای رسیدن به استقلال مبارزات وسیعی را آغاز کرده بودند . حمایت جهان کمونیست بخصوص چین از چریکها جهان غرب را دچار نگرانی فراوان ساخته بود که مبادا واقعه جنگ کره در جنوب شرقی آسیا نیز تکرار شود و برای حفظ امنیت شرق آسیا و اقیانوسیه ایالات متحده در سال 1951 پیمان آنزوس را با شرکت کشورهای استرالیا و زلاندنو ایجاد کرده بود و چون در سال 1954 ارتش فرانسه در نبرد دین بین فو از چریکهای استقلال طلب ویتنام شکست خورد ایالات متحد بلافاصله خود را آماده کمک به فرانسه علیه مردم ویتنام کرد . همچنین در همین سال پیمان سیتو را نیز برای جلوگیری از توسعه کمونیسم بوجود آورد.
پیمان ورشو (1955- 1991)
مرگ استالین موجب تغییراتی صوری در سیاست خارجی اتحاد شوروی شد . لیکن همین زمان 1953 شورش کارگران آلمان شرقی برای افزایش دستمزد نشان داد که شرق اروپا آبستن تحولات شدید است . اگرچه سربازان اتحاد شوروی شورش را فرونشاندند لیکن رهبران اتحاد شوروی متقاعد شدند که بایستی در اروپای شرقی موقعیت خود را بهبود بخشند . لذا بولگانین و خروشچف که بجای مالنکف مشترکا حکومت را در دست گرفته بودند، با تیتو ملاقات کردند و سپس ادنائر رهبر آلمان غربی را برای دیدار از شوروی دعوت نمودند . رهبران شوروی با اتریش معاهده صلح بستند و نیروهای خود را از آن کشور خارج ساختند . در تعقیب اینگونه اقدامات روسها از ادعاهای اراضی خود نسبت به ترکیه و فلاند نیز دست کشیدند . پس از این اقدامات روسها در سال 1955 پیمان ورشو را بوجود آوردند .
پیمان ورشو در سال 1955 بین 7 کشور اروپای شرقی به امضا رسید.
پیمان ورشو که نام اصلی آن پیمان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی است در 15 مه سال 1955 به عنوان پاسخی به توسعۀ سازمان پیمان آتلانتیک شمالی و پیوستن آلمان غربی به آن، بین اتحاد جماهیر شوروی و 7 کشور دیگر اروپای شرقی (جمهوری دمکراتیک آلمان (آلمان شرقی)، لهستان، مجارستان، چکسلواکی، رومانی، بلغارستان و آلبانی) در ورشو امضاء شد.
از کشورهای کمونیست اروپای شرقی فقط یوگسلاوی در آن شرکت نکرد و آلبانی که از سال 1961 عملاً از فعالیت های پیمان کناره گرفته بود، در سال 1968 رسماً از آن خارج شد.
پیمان ورشو، که به مدت 20 سال منعقد شده بود، برای دفاع از کشورهای سوسیالیست اروپای شرقی در برابر یک تهاجم احتمالی از غرب به وجود آمده بود.
اعضاء پیمان ورشو متعهد شدند تا در صورت بروز حمله به یک یا چند کشور عضو، به دفاع از آنها بپردازند.
همچنین طبق این قرارداد روابط بین امضاء کنندگان قرارداد مستلزم عدم دخالت در امور داخلی و احترام به استقلال و حاکمیت ملی آنها بود.
نیروهای این پیمان در نخستین دورۀ حیات آن 2 بار برای سرکوبی نهضت های استقلال طلبانۀ دو کشور عضو (مجارستان در سال 1956 و چکسلواکی در سال 1968) وارد عمل شدند.
با دخالت شوروی در انقلاب مجارستان در سال ۱۹۵۶ و چکسلواکی در ۱۹۶۸، قانون عدم دخالت نقض شد. در هر دو مورد شوروی ادعا کرد که از او دعوت شده است و بنابراین رسما این قانون نقض شده محسوب نشد.
پیمان ورشو در سال 1975 برای مدت 20 سال دیگر تمدید شد.
لغو پیمان
پیمان ورشو از اوائل دهۀ 1990 به دنبال سقوط رژیم های کمونیست اروپای شرقی و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از میان رفت و بعضی از اعضای آن از سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) درخواست عضویت کردند.
پس از سال ۱۹۸۹، حکومت های جدید اروپای مرکزی و شرقی تمایلی به پشتیبانی از پیمان ورشو نداشتند.
در ژانویه ۱۹۹۱ کشورهای چکسلواکی، لهستان و مجارستان اعلام کردند تا تاریخ اول ژوئیه سال 1991 از این پیمان کاملاً کناره گیری خواهند کرد. در فوریه ۱۹۹۱، بلغارستان نیز به آنها پیوست.
سرانجام پیمان ورشو در دیداری در شهر پراگ در 1 ژوئیه سال 1991 رسماً منحل شد.
گسترش اختلاف و بحران
این دوره از تغییر رهبران هر دو کشور در سال ۱۹۵۹ آغاز شد وتا بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ ادامه یافت. حوادث اصلی این دوره عبارت اند از : انقلاب ۱۹۵۶ مجارستان ، ساختن دیوار برلین در سال ۱۹۶۱ و بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲. به ویژه در جریان بحران موشکی کوبا (هنگامی که شوروی موشک های میان برد بالستیک را در کوبا نصب کرد وآمریکا خواهان خروج بی قید وشرط آنها شد) جهان در آستانه یک جنگ جهانی (هسته ای) دیگر قرار گرفت.
در جریان جنگ سرد مسافرت سران دو ابرقدرت به کشورهای مختلف جهان بعنوان بخشی از فعالیت های سیاسی و تبلیغاتی آنان از اهمیت خاص برخوردار بود . دامنه این مسافرت ها و ملاقات ها به دیدار سران دو ابرقدرت نیز کشانیده شد که بعضا با هیجانات سیاسی شدیدی در سطح جهان همراه بود چنانکه ملاقات خروشچف و آیزنهاور در سال 1960 م به جهت ماجرای جاسوسی هواپیمای آمریکایی U2 بر فراز شوروی در آخرین لحظات توسط خروشچف بهم خورد .
در کنار اینگونه اقدامات رقابت های فضائی و اتمی نیز همراه با تبلیغات زیاد در جریان بود . در سال 1960 م طرفین شروع به توسعه آزمایشات اتمی و تکمیل سلاحهای خود نموده و از کلیه کوششهایی که برای محدود نمودن سلاحهای اتمی تحت عنوان کنفرانسهای خلع سلاح صورت می گرفت و نتیجه چندانی گرفته نشد .
بحران کوبا
کوبا ، متحدی قابل اعتماد برای شوروی
کوبا ، کشوری در دریای کارائیب در اقیانوس اطلس ، در نزدیکی سواحل آمریکا واقع شده است . ژنرال « باتیستا » ، حاکم نظامی کوبا ، طی سالهای طولانی حکومت اختناق و دیکتاتوری بر ملت خود ، در سال 1959 م ، توسط «فیدل کاسترو» از اریکه ی قدرت به زیر کشیده شد و به جمهوری دومینیکن پناهنده شد . دولت کوبا ، از این تاریخ به بعد ، در زمره ی مخالفان ایالات متحده و از متحدان اتحاد شوروی در آمد . اصلاحات ارضی ، ضبط سرمایه ها و دارایی های آمریکا در کوبا ، قطع روابط تجاری و حمایت از نهضتهای چپگرا در آمریکای لاتین ، مجموعه عواملی که دست به دست هم داده ، دو کشور کوبا و آمریکا را در مقابل هم قرار داد . تیرگی روابط دو کشور با قطع خرید نیشکر از کوبا و تحریم اقتصادی این کشور از جانب آمریکا ، افزایش یافت .
در این میان ، حمایت آمریکا از ضد انقلابیون فراری کوبا که در خاک آمریکا آموزش می دیدند ، به حمله ی خلیج خوکها منتهی شد . ضد انقلابیون با برنامه ریزی سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا (سیا ) و با پشتیبانی نیروی هوایی این کشور ، در خلیج خوکها (واقع در جنوب کوبا ) پیاده شدند و تهاجمی وسیع را آغاز کردند . ارتش کوبا با قاطعیت تمام ،مخالفان را شکست داد و آمریکاییها از این توطئه ، طرفی نبستند . قطع روابط سیاسی آمریکا و کوبا ، فیدل کاسترو را بطور کامل به سوی شوروی سوق داد . بعلاوه اینکه ، اتحاد شوروی ، دست دوستی و اتحاد به کوبا داده و ضمن خرید نیشکر آن کشور ، به تقویت و تجهیز ارتش آن کشور پرداخت . بدین ترتیب ، شوروی ، به عنوان ابرقدرت رقیب آمریکا ، در نزدیکی سواحل آن کشور ، متحدی پیدا کرد که از این طریق می توانست تهدید جدی برای آمریکا به وجود آورد.
استقرار موشکهای میان برد هسته ای در خاک کوبا
ارتش کوبا پس از ورود هیأتهای نظامی شوروی ، به صورت یک ارتش مدرن در آمد و بازسازی و تجهیز آن ، با قصدی فراتر از امنیت کوبا انجام گرفت . پس از حمله ی خلیج خوکها ، هم کوبا و هم شوروی ، احساس کردند که باید دیوار دفاعی محکمتری در برابر تهدیدات روز افزون آمریکا ایجاد کرد . هر چند نیت کاسترو، حفظ استقلال و تأمین امنیت کشورش بود ، اما هدف خروشچف ، صدر هیأت رئیسه شوروی ، رویارویی با رقیب خود و کسب امتیازاتی در سطح بین المللی بود . در این راستا ، دربهار سال 1962 م ، شوروی تعدادی از سلاحهای ضد هوایی و موشکهای زمین به هوا که می توانست هواپیماهای U2 جاسوسی آمریکا را هدف قرار دهد ، در کوبا مستقر کرد . سپس ، تعدادی ازموشکهای بالستیک با برد متوسط و بمب افکنهایی که می توانست بمبهای هسته ای را حمل کند، در مغرب کوبا استقرار یافتند . شوروی پس از تدارک سکوهای پرتاب موشک ، در صدد برآمد تا از طریق دریا ، موشکها و بمب افکنهای «الیوشین » را در اختفای کامل به کوبا منتقل کند و برای تحقق این مقصود ، دوازده فروند کشتی جنگی شوروی حامل تسلیحات نظامی در پهنه ی اقیانوس آرام ، به سوی کوبا حرکت در آمدند . اتحاد شوروی ، بدین سان ، قادر بود در کمترین فاصله ی مکانی و زمانی ، قلب آمریکا را در مورد اصابت موشکهای اتمی خود قرار دهد و شاید پیروزی یک طرفه در جنگ هسته ای را از آن خود کند.
بحران موشکی کوبا
هواپیماهای جاسوسی U2 آمریکا در ماه اکتبر از استقرار سکوهای پرتاب موشک میان برد اتمی در خاک کوبا ، اطلاعاتی را در اختیار مقامات بلند پایه کاخ سفید قرار دادند. سپس، اطلاعات مربوط به حمل سلاحها وبمب افکنهای قادر به حمل بمبهای هسته ای، کندی، رئیس جمهور آمریکا ، را با بحران جدی رو به رو ساخت .
عکسهای هوایی گرفته شده ، نشان می داد که شورویها حداقل ده پایگاه موشکی در نود مایلی سواحل آمریکا مستقر کرده اند و این امر ، تدارک وسیع شوروی در خاک کوبا را حکایت می کرد. عکس العمل آمریکا در برابر این بحران، بسیار تند بود و راه حلهای مختلف زیر در «گروه بحران » مورد بررسی قرار گرفت .
1-هیچ واکنشی به عمل نیاید .
2- تنظیم شکایت برای سازمان ملل متحد .
3- اقدام به محاصره ی دریایی کوبا .
4- انهدام سکوهای پرتاب موشک با توسل به بمباران موضعی دقیق .
5- هجوم نظامی به کوبا با استفاده از نیروی زمینی .
تهدید کندی جدی بود و شوروی چاره ای جز تسلیم یا جنگ نداشت ، کندی در سخنرانی تلویزیونی خود اظهار داشت :
ما میل نداریم یک جنگ هسته ای که ثمر پیروزی آن خاکسترهایی خواهد بود که دهانمان را پر خواهد کرد، در دنیا به وجود بیاوریم ، ولی از رو به رو شدن با هر نوع خطری که ما را تهدید کند، نیز هراسی به خود راه نخواهیم داد .
سرانجام، تصمیم به محاصره ی دریایی (قرنطینه) گرفته شد. کوبا به وسیله ی حلقه ی فشرده ای ازناوهای هواپیما بر ، رزم ناوها و ناوشکنهای آمریکا به محاصره در آمد . خروشچف ، پس از یک هفته از آغاز بحران ، دستور بازگشت کشتیهای حامل موشکها را به شوروی در 28 اکتبر صادر کرد؛ البته با این شرط که : الف آمریکا نیز موشکهای میان برد ( طرح نورستاد ) را از ایتالیا ، ترکیه و انگلستان برچیند . ب هرگز در صدد ساقط کردن کاسترو بر نیاید.
پیامدهای بحران کوبا
این بحران که دو ابرقدرت را تا لبه ی پرتگاه جنگ هسته ای سوق داده بود، به آنها فهماند که تداوم حالت جنگ سرد ممکن است عواقب جبران ناپذیری برای طرفین به بار آورد . از این رو ، نتایج و پیامدهای به دست آمده از بحران ، بسیار گرانبها و مهم بود . برخی از آنها بطور فهرست وار چنین است :
1- وصل خط تلفن بین کاخ سفید و کاخ کرملین برای تبادل نظر در چنین لحظات بحرانی .
2- آغاز مذاکرات دو ابرقدرت برای تحدید سلاحهای اتمی که به قرار داد سالت یک منجر شد .
3- آغاز روابط تجاری و اقتصادی گسترده بین آمریکا و شوروی ، از جمله خرید گندم توسط شوروی .
4- امضای پیمان منع آزمایشات اتمی در فضا و زیر دریاها و ماورای جو.
5- انعقاد قرارداد منع گسترش سلاحهای اتمی به کشورهایی که فاقد این نوع تسلیحات هستند .
6- مشخص شدن بارز و آشکار «بازدارندگی » به عنوان یکی از ویژگیهای عمده سلاحهای اتمی.
دیوار برلین
در سال 1961 شوروی ها دیوار برلین را ساختند که برلین شرقی را از برلین غربی جدا می نمود. این دیوار مانع فرار آلمانی هایی می شد که در جستجوی آزادی بیشتر و رفاه به غرب می گریختند. بین سالهای 1961 و 1989، 79 نفر در حالیکه سعی در عبور از روی دیوار داشتند، کشته شدند.
کاهش تشنج، ویتنام و نظریه برژنف
پس از بحران موشکی کوبا ایالات متحده و شوروی سابق برای کاهش خصومت ها چند گام مقدماتی برداشتند؛ از جمله نصب خط ارتباطی " هات لاین ( در مخابرات به خط تلفنی مستقیم بین دو نقطه گفته می شود که با برداشتن گوشی در هر کدام از طرفین، بدون شماره گیری، بلافاصله طرف مقابل زنگ می خورد ) بین واشنگتن و مسکو در سال ۱۹۶۳ و امضای پیمان منع آزمایش های هسته ای در همان سال. اما افزایش خصومت ها در ویتنام پس از حادثه خلیج تانکین در سال ۱۹۶۴ که منجر به یورش گسترده نیروی زمینی آمریکا در سال ۱۹۶۵ و تهاجم شدید هوایی به ویتنام شمالی شد، گویای این واقعیت بود که کاهش تنش بین دو ابرقدرت دوام زیادی ندارد.
بهار پراگ
در سال 1968 دولت کمونیست چکسلواکی به رهبری الکساندر دوبچک (93 ـ 1921) دست به اصلاحات تازه ای زد. این دوره به دوره «بهار پراگ» شهرت یافت و تنها چند ماه دوام یافت. اتحاد جماهیر شوروی یکبار دیگر تانکهای خود را در هم کوبیدن این حرکت اصلاحگر، اعزام داشت.
شوروی سابق به خود حق داد که ثبات رژیم های متحد یا تحت سلطه خود را حفظ کند ودر صورت لزوم از زور استفاده نماید.
لئونید برژنف در یک سخنرانی که به بررسی وضعیت پراگ می پرداخت، تاکید کرد هر گاه لازم باشد برای نجات سوسیالیسم و تقویت آن در کشورهای سوسیالیست دخالت خواهد کرد.
پیمان خلع سلاح
بحران کوبا و خطری که دو ابرقدرت از بابت یک جنگ اتمی احساس کردند ، مذاکرات خلع سلاح را پس از سالها گفتگوی بی حاصل به حصول توافقهایی نزدیک ساخت . از طرف دیگر تبدیل اروپا به پایگاهای اتمی شرق و غرب موجب نگرانی و اعتراض اروپائیان شده بود . سرانجام در سال 1963 نمایندگان انگلستان ، ایالات متحده و اتحادشوروی قرار داد محدود نمودن سلاحهای اتمی و منع آزمایشهای هسته ای را امضاء نمودند . اگر چه مفاد این توافق و توافق های بعدی جامه عمل بخود نپوشیدند ، لکن توسعه روح توافق و همکاری میان ابرقدرتها و قدرتهای اروپایی در مسائل جهانی کمک بسیار کرد .
جنگ ویتنام
اگر چه به جنگ ویتنام هم در سلسله مقاله ای جدا گانه در سایت راسخون پرداخته ایم، اما در این جا هم اشاره ای به آن خواهیم داشت.
بازگشت استعمار فرانسه و شکست آن
منطقه ی هند و چین تا قبل از جنگ جهانی دوم ، جزو مناطق مستعمراتی فرانسه بود . ژاپن در جنگ جهانی دوم ، با شکست دادن نیروهای استعمارگر اروپایی ، بر این منطقه سلطه پیدا کرد . پایان جنگ و شکست ژاپن ، سرنوشت این منطقه را دوباره با منافع اروپاییان و این بار با منافع وسیعی به نام منافع بلوک غرب پیوند زد . تعادل نیروهای فاتح در این منطقه بگونه ای بود که همانند سرزمین کره ، منافع بلوکها را با خود همراه داشت . ویتنام ، در این میان، از حساسیت بسیار زیادی برخوردار بود . ویتنام به هنگام خروج ژاپنیها ، تحت اداره ی جبهه ائتلافی نیروهای مبارز به رهبری «هوشی مین » قرار داشت ؛ اما از نظر حضور قدرتهای خارجی ، چینیها در شمال مدار شانزده درجه و انگلیسها در جنوب این مدار مستقر بودند که در سال 1946 به تخلیه این مناطق مبادرت کردند . «هوشی مین » که از فعالان کمونیست بود ، جمهوری مستقل ویتنام را اعلام کرد و قصد داشت بر همه ویتنام حکومت کند . این تصمیم با منافع استعمار فرانسه که در حال بازگشت به منطقه بود، ناسازگار به نظر می رسید . فرانسویها، حکومت دیگری را در جنوب ویتنام به وجود آوردند . مبارزان کمونیست در جنوب که حزب «ویت مین» را تأسیس کرده بودند ، به فرماندهی «جیاپ» ، به مبارزه با فرانسویها و حاکمیت ویتنام جنوبی پرداختند. اینان حمایت آشکار و پنهان ویتنام شمالی را با خود داشتند و این امر ، بطور طبیعی ، به جنگ و جدال دو کشور منتهی می شد.
پیروزی چین کمونیست در سال 1949 م ، اطمینان قلبی قابل ملاحظه ای را برای ویتنام شمالی و ویت مین که ویتنام جنوبی آنها را «ویت کنگ » می خواند به ارمغان آورد . نبرد میان فرانسویها و ویت کنگها تا سال 1954 دارای مراحل پرفراز و نشیب بود . در این سال که قلعه و دژ مستحکم فرانسه به نام « دین بین فو » سقوط کرد، فرانسه ، ناتوانی خود را در منطقه هند و چین اعلام نمود و از این پس، پای آمریکاییها به نبرد ویتنام کشیده شد.
مداخله امپریالیستی آمریکا در ویتنام
از آنجا که آمریکا ویتنام را همانند کره ، مرز تحدید یا توسعه کمونیسم می دانست، قبل از سال 1954 م ، با تقبل میزانی از هزینه های جنگ فرانسه علیه ویت کنگها ، بطور غیر مستقیم در ویتنام مداخله می کرد . اما با شکست فرانسه در « دین بین فو» ، آمریکا بطور قطعی تصمیم گرفت که در سرزمین ویتنام جای فرانسه را پر کند . این امر ، شاید بیش از همه، دو دلیل عمده داشت، یکی اینکه ویتنام جنوبی دارای پایگاههای سوق الجیشی هوایی و دریایی بود و آمریکا از این طریق می توانست در اقیانوس آرام و خاور دور به حفظ منافع خود و توسعه ی نفوذ بپردازد. دیگر اینکه اگر ویتنام جنوبی سقوط می کرد ، لائوس و کامبوج و پس از آنها تایلند ، برمه و مالزی نیز در معرض سقوط قرار می گرفت؛ یعنی تئوری «دومینو» محقق می شد. آمریکاییها با روی کار آوردن «نگودین دیم» ، به عنوان رئیس جمهور که از عناصر ضد کمونیست و کاتولیک متعصب بود ، پرداخت 75 درصد از هزینه های دولت او را که شامل مخارج و تجهیزات ارتش این کشور نیز می شد ، برعهده گرفتند . حال دیگر حفظ رژیم ویتنام جنوبی از وظایف اصلی آمریکا محسوب می شد.
نبرد چریکهای کمونیست ویت کنگ ( تحت حمایت ویتنام شمالی ، چین و حتی شوروی ) با ارتش ویتنام جنوبی ، بتدریج اعزام مستشاران نظامی و ارسال تجهیزات را به دنبال داشت . روند رو به افزایش اعزام نیروی نظامی آمریکا ، با حمله اژدرافکنهای ویتنام شمالی به یکی از کشتیهای آمریکایی در خلیج «تونگ کینگ» در سال 1964 م ، تشدید شد . جنگ گسترده ی آمریکا از این سال به مدت تقریبا ده سال ادامه یافت و مجموعه تکنیکها و روشهای به کار گرفته شده علیه ویتنام شمالی و چریکهای ویت کنگ ، چهره ی زشت آمریکا را برای مردم آسیا و جهانیان برملا و آشکار ساخت . سیل کمکهای چین و وجود جنگند ه های شوروی در میادین نبرد ، امکان برخورد قدرتهای بزرگ را تداعی می کرد . آمریکا در این جنگ ، از بمبهای ناپالم ( آتش زا ) و سموم شیمیایی استفاده کرد ؛ بمباران یکسره ی ویتنام شمالی ، چنان دامنه ی وسیع یافته بود که بیش از بمبهایی که هر ماه در خلال جنگ جهانی دوم در اروپا به کار می رفت ، در ویتنام شمالی ریخته می شد . این بمبارانها از مدارس تا بیمارستانها ، از تأسیسات راه آهن تا مناطق مسکونی پرجمعیت ، از صنایع و کارگاهها تا راهها و پلها را در برمی گرفت . روستاها ، شهرها ، پایگاهها و میادین نبرد ، همانند کره ، چندین بار دست به دست گشت . تلفات و خسارات به علت به کارگیری پیشرفته ترین تکنولوژی عصر ، بیش از حد تصور بود ؛ اما جنگ چریکی و حمایت مردمی، نیروهای آمریکایی را مستأصل کرد.
تلفات زیاد آمریکاییها ، هزینه های سرسام آور جنگ و شکست نیروی نظامی در از بین بردن چریکها ، مردم آمریکا را به مخالفت با سیاست جنگی در ویتنام وادار کرد . رؤسای جمهور آمریکا در طی این مدت ، قول پیروزی یا اتمام جنگ را می دادند ، اما به آسانی نمی توانستند از دام ویتنام خارج شوند؛ دامی که در حکم یک کابوس برای سیاستمداران ، نظامیان و کارشناسان بود .
شکست آمریکا
آمریکا به عنوان یک ابرقدرت به همراه متحدان خود در سیتو ، در یک طرف جنگ ویتنام قرار داشت و طرف دیگر ، چریکهای ویتنام جنوبی و سربازان ویتنام شمالی بودند که با حمایت چین و شوروی می جنگیدند. مجموعه هواپیماها، تانکها، سلاحها ، تجهیزات، روشها و تکنیکهای متفاوت آمریکایی ، سرانجام ره به جایی نبرد . نخستین سالهای دهه 1970، بدرستی، حکایت از شکست حقیقی دولت آمریکا درجنگ ویتنام داشت . سرانجام ، موافقتنامه ی آتش بس و ختم جنگ ، در سال 1973 م بین نمایندگان آمریکا و ویتنام شمالی به امضا رسید؛ جنگی که برتری ایمان و اراده ی مردم را نسبت به تکنولوژی پیشرفته به اثبات رساند .
جنگ ویتنام ، اعتبار و حیثیت ابرقدرت غرب را خدشه دار کرد؛ جنگی که نشان داد آمریکا به هیچ یک از اصول حقوقی انسانی مندرج در حقوق بشر پایبند نیست. عقب نشینی و پذیرش شکست از جانب آمریکا ، تنها و تنها ، از این جهت بود که آن کشور ، بیش از این نمی توانست از دست رفتن نیروی انسانی و منابع اقتصادی و تسلیحات نظامی را تحمل کند .
کارنامه ی جنگ ویتنام بسیار گران و نگران کننده است . تلفات نظامیان آمریکا حدود پنجاه هزار نفر کشته ، ویتنام جنوبی 183 هزار نفر کشته ، سایر متفقین 4875 نفر کشته ، ویتنام شمالی و ویت کنگ 910 هزار کشته ، جمع تلفات نظامیان از مرز یک میلیون نفر گذشت . تلفات غیر نظامیان : ویتنام جنوبی 350 هزار کشته و 950 هزار زخمی ؛ ویتنام شمالی در جریان جنگ از هر 27 نفر جمعیت خود ، یک نفر را از دست داد. خسارات مادی : سقوط هواپیماهای آمریکایی شامل 3607 هواپیما و 5134 هلی کوپتر ( بر اساس گزارش ویتنام شمالی ، 4011 فروند هواپیما و هلی کوپتر آمریکایی در آسمان ویتنام شمالی سرنگون شدند) ، سقوط هواپیماهای ویتنام شمالی شامل 190میگ ، تعدادی از تانکهای ویتنام شمالی در حدود 500 تا 800 عراده از بین رفت. میزان بمب: روی هم رفته از فوریه سال 1965 بیش از 7700000 تن بمب و موشک بر دو کشور هند و چین ریخته شد . بعلاوه ، 64 میلیون لیتر سموم ضد درخت ، نزدیک به دو میلیون هکتار جنگل را در ویتنام جنوبی نابود کرد.
رزمایش کمانگیر کاردان
در تاریخ ۲ نوامبر ۱۹۸۳ ناتو در سطح فرماندهی مانوری ده روز آغاز کرد که نام رمز آن «کمانگیر کاردان» (Able Archer 83) بود. در طرح این مانور مسئله آمادگی برای شرایط وخیم در صورت بروز جنگی اتمی با اتحاد شوروی نیز گنجانده شده بود. قرار بود حتی رهبران دولتها مانند هلموت کهل، صدر اعظم آلمانو مارگرت تاچر، نخستوزیر بریتانیا نیز در جریان آن قرار گیرند؛ ولی این ماجرا به سوءتفاهمی سنگین منجر گردید.
آژیر خطر در پیمان ورشو
از طریق اطلاعات سرویسهای مخفی برای بلوک شرق این سوءتفاهم پیش آمد که ناتو واقعاً قصد یک حمله اتمی دارد. بهویژه شرکت رهبران دولتها، نظامیان را به اشتباه انداخته بود. پیمانورشو نیروهای خود را در اروپای شرقی و جمهوری دموکراتیک آلمان به حال آمادهباش درآورد. در پی آن ناتو متوجه شد که با صلح جهانی بازی کردهاست و از انجام برخی مراحل مانور خود چشمپوشی کرد.
هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری کره جنوبی
در تاریخ ۱ سپتامبر ۱۹۸۳ اتحاد شوروی سهواً یک هواپیمای مسافربری کره جنوبی را هدف قرار داد و سرنگون ساخت. ۲۶۹ سرنشین این هواپیما کشته شدند. این پیشامد به یخبندانتازهایدرمناسبات میان ایالات متحده آمریکا و اتحاد شوروی انجامید. سپس ماجرای نقص فنی در کامپیوتر پیشآمد.
هوشیاری سرهنگ استانیسلاو پتروف
سرهنگ استانیسلاو پتروف در تاریخ ۲۶ سپتامبر ۱۹۸۳ مشغول خدمت در پناهگاهی زیرزمینی در نزدیکی مسکو بود. ناگهان آژیر خطر به صدا درآمد و کامپیوتر موشکی اتمی را نشان داد که ظاهراً در همان لحظه از پایگاهی در آمریکا شلیک شده بود. دستورهایی که برای اینشرایطبهزبدهنظامیان داده شده کاملاً روشن بود. در شرایط جدی فقط نیمساعت فرصت تا وارد شدن ضربهایمصیبتبار باقی میماند. باید حمله متقابل آغاز میشد.
این سرهنگ اما معتقد بود که اشتباهی رخ داده و به هیچ اقدامی دست نزد. لحظاتی بعد که برای او مانند عمری سپری شد، سیستمهای کنترل نشان دادند که حق با او بوده و آژیر خطر اشتباهی به صدا درآمدهاست. ماهوارههای جاسوسی اشتباهاً بازتاب نور خورشید را به منزله یک حمله موشکی ارزیابی کرده بودند. تنها در سال ۱۹۹۸ جهان از دلیری سرهنگ پتروف آگاه شد و در سال جایزه رسانه ای آلمان به نشانه ستایش به او اعطا شد.
۲۰۰۰ موشک در پرواز
خطای مشابهی در تاریخ ۹ نوامبر ۱۹۷۹ در طرف مقابل صورت گرفت. یک سیستم هشداردهنده آمریکایی اعلام کرد که ۲۲۰ موشک اتمی به سوی آمریکا در پروازند. بعداً تعداد این موشکها حتی ۲۰۰۰ فروند اعلام شد. جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا در جریان این رویداد قرار گرفت؛ ولی بعد معلوم شد که یکی از تکنیسینها سهواً دادههای مربوط به شبیه سازی (سیمولاسیون) یک حمله اتمی را وارد سیستم کردهاست.
هراس از جنگ جهانی سوم
جهان حساسترین روزهای جنگ سرد را در پاییز سال ۱۹۶۲ تجربه کرد. بهرغم هشدار جان اف کندی رئیسجمهوری وقت آمریکا، اتحاد شوروی سکوهای پرتاب موشکهای اتمی خود را در کوبا ، یعنی در نزدیکی آمریکا مستقر کرد. آمریکا با یک محاصره دریایی به این اقدام واکنش نشان داد. زیردریاییها و کشتیها جنگی دو طرف در آبهای کارائیب مراقب یکدیگر و مترصد حمله بودند. به نظر میرسید که جنگی اتمی بسیار محتمل است.
خط ارتباطی مستقیم برای لحظات حساس
در تاریخ ۲۸ اکتبر ۱۹۶۲ خبر آرامکننده منتشر شد: خروسچوف رهبر شوروی اعلام آمادگی کرد که موشکهای خود را از کوبا خارج کند. ایالات متحده آمریکا از حمله نظامی به کوبا چشمپوشی کرد. نتیجه این بحران ایجاد خط ارتباطی مستقیم میان واشینگتون و مسکو برای لحظات حساس و خطرناک بود. چنین چیزی در زمان ماجرایدیوار برلین برای شهروندان این شهر یک رؤیا بود.
گذرگاه مرزی میان دو برلین: صفآرایی تانکها در برابر هم
در معروفترین گذرگاه مرزی میان دو برلین به نام «چک پوینت چارلی» در اکتبر ۱۹۶۱ زورآزمایی دیگری میان دو ابرقدرت درگرفت. چندی پس از ساختن دیوار برلین وضعیت پیش آمدهمیتوانست خاک آلمان را به یک صحنه کارزار اتمی تبدیل کند. این بحران به دلیل کنترل گذرنامه یک دیپلمات آمریکایی توسط یک مرزبان جمهوری دمکراتیک آلمان بروز کرد. دیپلمات آمریکایی چنان خشمگین شده بود که ژاندارمری آمریکا را به محل فراخواند.
در پی آن شوروی تانکهای خود را به خیابان «فریدریش» در بخش شرقی برلین فرستاد. لوسیوس کلی، فرستاده ویژه آمریکا در برلین نیز متقابلاً تانکهای آمریکایی را به «چکپوینت چارلی» گسیل داشت. بدینسان دو ابرقدرت عملاً رویاروی یکدیگر قرار گرفتند. آنها با جنگ فقط چند متر فاصله داشتند؛ ولی در تاریخ ۲۸ اکتبر هر دو طرف کوتاه آمدند و تانکهای خود را عقب کشیدند. البته هر دو بعداً خود را برنده این ماجرا معرفی کردند.
جنبش صلح در آلمان
وخیم شدن اوضاع در ماجرای «چکپوینت چارلی» و بحران کوبا هراس بسیاری از آلمانیها را برانگیخت، ولی افکار عمومی از رویدادهای پاییز ۱۹۸۳ خیلی دیرتر آگاه شد. بسیاری به موازنه هستهای اعتماد نداشتند. سال ۱۹۸۳ یعنی سالی که جهان از نزدیک یک جنگ اتمی عبور کرد، به عنوان سالی تعیینکننده برای جنبش صلح در آلمان وارد تاریخ شد.
همشهری آنلاین: جنگ سرد اصطلاحا به جنگی اطلاق میشود که از تنشها، کشمکشها و رقابتها در روابط آمریکا، شوروی سابق و همپیمانان آنها در طول دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ بوجود آمد.
در سال ۱۹۴۵ و پس از پایان جنگ جهانی دوم تنش بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد و تا سال ۱۹۴۷ افزایش یافت.
در طول این زمان رقابت بین این دو ابرقدرت در عرصههایی از قبیل نظامی،ایدئولوژی،روانشناسی، جاسوسی، ورزش، تجهیزات نظامی، صنعت و توسعه تکنولوژی ادامه داشت.
این رقابتها، مسابقات فضایی، پرداخت هزینههای گزافدفاعی،مسابقاتسلاحهایهستهایوتعدادی جنگهای غیرمستقیم با خود به همراه داشت.
در طول این جنگ، درگیری نظامی مستقیمی بین نیروهای آمریکایی و شوروی رخ نداد، اما گسترش قدرت نظامی، کشمکشهای سیاسی و درگیریهای مهم بین کشورهای پیرو و همپیمانان این ابر قدرتها از دستآوردهای جنگ سرد به حساب میآید.
آمریکا و شوروی که در طول جنگ جهانی دوم در مقابل آلماننازی متحد بودند، حتی قبل از پایان جنگ بر سر چگونگی دوبارهسازی جهان پس از جنگ با هم اختلاف داشتند.
پس از جنگ جهانی دوم در حالی که آمریکا در تلاش بود تا کمونیسم را در جهان محدود کند، گستره جنگ سرد به تمام جهان به ویژه اروپای غربی، خاورمیانه و جنوب شرقی آسیا کشیده شد.
در این دوره، جهان با بحرانهایی از قبیل دیوار برلین (1949- 1948) جنگ کره (1953- 1950) و جنگ ویتنام، بحران موشکی کوبا (1962) و جنگ شوروی در افغانستان روبهرو شد که هر لحظه امکان یک جنگ جهانی دیگر را ایجاد میکرد.
یکی از دلایل مهم دوری هر دو طرف از ایجاد یک جنگ مستقیم، دسترسی آنها به سلاحهای هستهای و ترس از استفاده طرف مقابل از این سلاحها بود.
در نهایت در انتهای دهه ۱۹۸۰ و با دیدارهای مقامات عالی رتبه که به وسیله آخرین رهبر شوروی؛ میخائیل گورباچف ترتیب داده شد و برنامههای اصلاحی وی، جنگ سرد پایان یافت.
جنگ سرد دوم
در فاصله زمانی بین تجاوز شوروی سابق به افغانستان در دسامبر ۱۹۷۹ و به قدرت رسیدن میخائیل گورباچف در شوروی در مارس ۱۹۸۵ روابط بین ابرقدرتها پس از آشتی دهه ۱۹۷۰ به سردی گرائید. به دلیل افزایش تنش بین بلوک شرق و غرب گاهی به این دوره جنگ سرد دوم میگویند.
حمله سال ۱۹۷۹ شوروی سابق به افغانستان باعث واکنش بسیاری ازکشورهاوتحریمگستردهبازیهای المپیک ۱۹۸۰ مسکو برای حمایت از رژیم کمونیستی نوپای این کشور توسط بسیاری ازکشورهای غربی شد.
تجاوز شوروی منجر به درگیری طولانی مجاهدین افغانستان با ارتش شوروی شد که تا پایان دهه ۱۹۸۰ ادامه داشت.
در سال ۱۹۷۹ متحدین ناتو که از استقرار موشکهای هستهای میان برد اساس-20 نگران بودند توافق کردند که به مذاکرات محدود سازی سلاحهای راهبردی ادامه دهند تا تعداد موشکهای هستهای مورد استفاده را محدود کنند؛ درعین حال آنها تهدید کردند که اگر مذاکرات شکست بخورد، ۵۰۰ دستگاه موشک کروز در آلمان غربی و هلند مستقر میکنند.
این مذاکرات به شکست محکوم شد. استقرار برنامه ریزی شده با مخالفت شدید و گسترده افکار عمومی اروپا مواجه شد و در چند کشور اروپایی تظاهرات بیسابقهای رخ داد.
نو محافظهکاران علیه سیاستهای زمان نیکسون و جیمی کارتر در قبال شوروی سابق موضع گرفتند. بسیاری از آنها که با سناتور جنگ طلب دمکرات به نام هنری اسکوپ جکسون همراه شده بودند، به رئیس جمهور (کارتر) فشار آوردند که از موضع مقابله با شوروی برخورد کند.
آنها در نهایت خود را با رونالد ریگان و جناح محافظهکار جمهوریخواهان که به جلوگیری از گسترش شوروی متعهد شده بودند، هماهنگ کردند.
انتخاب مارگارت تاچر به عنوان نخست وزیر بریتانیا در سال ۱۹۷۹ و به دنبال آن انتخاب رونالد ریگان به عنوان رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۸۰، باعث به قدرت رسیدن دو جنگجوی سرد سرسخت در رأس رهبری دنیای غرب شد.
پایان جنگ سرد
این دوره با به قدرت رسیدن میخائیل گورباچف به عنوان رهبر شوروی سابق در سال ۱۹۸۵ آغاز شد و تا فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ ادامه داشت.
رویدادهای این دوره، حادثه چرنوبیل (۱۹۸۶)، پاییز ملتها شامل سقوط دیوار برلین (۱۹۸۹) بود، عملیات کودتای ۱۹۹۱ شوروی سابق و سقوط شوروی (۱۹۹۱)، پیاده سازی سیاستهای گلاسنوست و پرسترویکا، نارضایتی عمومی از جنگ شوروی در افغانستان و آثار اقتصادی سیاسی حادثه چرنوبیل در سال ۱۹۸۶ است.
با به قدرت رسیدن گورباچف تنشهای شرق و غرب به سرعت کاهش یافت. پس از مرگ متوالی سه رهبر پیر شوروی از سال ۱۹۸۲، پولیتبورو (مهمترین کمیته تصمیم گیری حزب کمونیست) گوباچف را به عنوان رئیس حزب کمونیست انتخاب کرد.
ریگان در دوره دوم ریاست جمهوری خود در سال ۱۹۸۵ در ژنو و در سال ۱۹۸۶ در ریکیاویک با گورباچف ملاقات و نومحافظه کاران را شگفت زده کرد؛ موضوع ملاقات دوم بحث درباره کاهش زرادخانههای موشکی میانی در اروپا بود.
هزینههای مسابقه تسلیحاتی جنگ سرد از یکسو و افزایش تقاضا برای مجموعه بزرگی از کمکهای خارجی و نظامی از طرف متحدین سوسیالیستها از سوی دیگر، تلاشهای گورباچف برای تقویت تولید کالاهای مصرف کنندگان و اصلاح اقتصادی را در وضعیت بسیار حساس و پرمخاطرهای قرار داد.
در سال 1989 دولتهای کمونیست اروپایشرقییکبهیکسرنگونشدند.درلهستان،ججارستان وبلغارستاناصلاحات دولت باعثپایان صلح آمیز حاکمیتکمونیستها و استقرار دمکراسی شد.
تظاهرات گسترده در آلمان شرقی وچکسلواکیباعثسرنگونیکمونیستها در این دو کشورگردیدودیواربرلین باز شد. در رومانی یک قیام عمومی باعث سرنگونی رژیم نیکولای چائوشسکو در اواسط دسامبر و اعدام او در ۲۵ دسامبر 1989 شد.
شوروی سابق کمک زیر ساختی کمی برای ماهوارههای خود در اروپای شرقی در نظر گرفت، اما آنها کمکهای نظامی گستردهای به صورت نقدی، مواد و کنترلی به آنها میرساندند. تکیه شوروی بر اقتصاد ناکارآمد نظامی باعث مشکلات بعدی در سازگاری مجدد پس از سقوط کمونیسم شد.
سقوط اتحاد جماهیرشوروی باعث کاهش ناگهانی و فوقالعاده تعداد جنگها، جنگهای بین کشورها، جنگهای نژادی، جنگهای انقلابی و شمار پناهندگان و آوارگان و افزایش کشورهای دمکراتیک شد.
منابع: ویکی پدریا
همشهری آنلاین
فردا
یاسینیان
مجله دانشمند
دانشجو
وبگاه بازل
کتابها
فرانک ال. شوئل ، " آمریکا چگونه آمریکا شد؟ " ، ابراهیم صدقیانی ، ( انتشارات امیر کبیر ، تهران ، 1383) ، چاپ سوم
آسنگ، ناتان. مسابقهٔ فضایی. ترجمهٔ آرش عزیزی. تهران: ققنوس، ۱۳۸۶
بیست کشور آمریکایی لاتین ، مارسل نیدرگانگ ، ترجمه ی محمد قاضی ، ج 3 ، ص 847، 894، خوارزمی
تاریخ جنگ سرد ، آندره فونتن، ترجمه ی عبدالرضا هوشنگ مهدوی ، ج 2، ص 531-559،نشر نو .
مدیریت بحرانهای بین المللی ، سید علی اصغر کاظمی ، ص 114، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی .
تشنجات سیاسی پس از جنگ دوم جهانی ، مسعود انصاری ، ص 343.
تحولات روابط بین الملل ( از کنگره وین تا امروز ) ، نقیب زاده ، ص 214.
سیاست جهان بعد از جنگ بزرگ ، پیتر کالواکورسی ، ترجمه ی هاشم رجب زاده ، 276-288.
جنگ ویتنام ، برتر اندرسل ، ترجمه ی صمد خیرخواه ، خوارزمی .
جنایتکاران جنگ ویتنام ، هیلدری دو به ریه ر ، ترجمه ی عنایت الله شکیبا پور، مؤسسه ی مطبوعاتی فرخی .
تشنجات سیاسی پس از جنگ جهانی ، انصاری ، ص 445-446.
برژینسکی، زبیگنیو، فرصتی دوباره، ترجمه حسن عبدی و سینا مالکی، تهران، صمدیه، ۱۳۸۷، ص ۵۷
برژینسکی، زبیگنیو، خارج از کنترل، ترجمه عبدالرحیم نوه ابراهیم، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۲، صص ۲۲۴- ۲۲۲
هانتینگتون، ساموئل، نظریه برخورد تمدن ها، ترجمه مجتبی امیری وحید، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ۱۳۷۴
برژینسکی، زبیگنیو، انتخاب؛ سلطه یا رهبری، ترجمه امیرحسین نوروزی، تهران، نی، ۱۳۸۶، ص ۲۵۶.
جمالی ، حسن :تاریخ و اصول روابط بین الملل ، مرکز تحقیقات اسلامی ، قم ، 1380 ص 131-120
- ۹۹/۰۱/۱۶